غزل ،عزیزدل خاله
دیشب مامان غزل کوچولوی خاله،توبیمارستان کشیک بود ودخترطلاباباباش تنهابوده.یه سررفتم خونه شون وبراش غذاپختم وغذاشوبهش دادم ولباسشوعوض کردم.دلم نمیخواست تنهابذارمش،ولی آرمین خیلی سروصدامیکنه ونمیذاره غزل بخوابه.مجبورشدم که تنهاش بذارم ولی تموم شب دلم پیشش بودودعاکردم که راحت بخوابه که خودش وباباش اذیت نشن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی