یک روزپرمخاطره
آرمین بعدکلی شیطنت تازه الان که یه ربع به سه ی شبه خوابیده.عصرباداداشش تواتاق بودکه ازدسته مبل میره بالا وازاونجاپرت میشه پایین.خیلی ترسیدم که ضربه به سرش واردشده باشه که خداروشکربه خیرگذشت.شب هم که ظرفهاروازتوماشین ظرفشویی درمیاوردم،اومدکنارم ویه دفعه دیدم یه چیزی ازدستش افتاده وآشپزخونه غرق خرده شیشه ست.دادمش دست آرمان وجاروکردم.بعدش دیدم چندجایی پاش بریده وطفلکی اصلاگریه هم نکرد.خیلی ناراحتش شدم.بعدشیطنتهاش برام موش شدکه ناراحت نباشمخداروشکرکه امروزتموم شد.امیدوارم تاصبح دیگه به خیرباشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی