عیدغدیرمبارک
هاعلی بشرکیف بشر دوستای گلم عیدتون مبارک. امشب خواستم یه خاطره ازاولین سفرم به نجف براتون بگم. تواولین سفرم به عراق تومهرماه ۹۰،ساعت۱۲شب به فرودگاه بغدادرسیدیم وچون حکومت نظامی بود،اجازه خروج ازفرودگاه روتا۵صبح نداشتیم.اونموقع به خاطرحضورآمریکاییاتوعراق خ قوانین سختی حاکم بودکه توسفرای بعدی این مشکلاتونداشتیم.آرمان اون موقع یک سال وسه ماه داشت.مجبورشدیم توفرودگاه خوابوندیمش که به خاطراینکه فرودگاه خ سردبودوکولراروزیادکرده بودن،پونومونی کردووقتی به نجف رسیدیم ،تویکروز دوباربردمش دکتر.به خاطر مریضیش واینکه همه ش بالامیاورد کوفه نرفتیم وصبح باباباش توهتل گذاشتمش ورفتم حرم،درحالی که تموم شب حالش خ بدبودومیترسیدم بستریش کنن.به حضرت امیرگفتم که تواولین سفرم پیش شما،بچه کوچیکم که زائرشمابوده، مریض شده واگه بااین حال مریضش ببرمش کربلا (قراربودفرداببریم کربلا) ،خ ازتون دلخورمیشم .وقتی به هتل اومدم دیدم آرمان داره تواتاق میرقصه وغذاومیوه شم خورده.ازخوشحالی گریه کردم وازگله ای که ازحضرت امیرکردم خ شرمنده شدم . خدایاتواین شب عزیزازت میخوام آرمان وآرمینم روازشیعه های واقعی امیرالمومنین قراربدی ومحبت حضرت روتودلای کوچیک وپاکشون هرلحظه بیشترکنی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی