واکسن ۱۸ ماهگی آرمین ومشکلات بعدش
شنبه۱۶شهریورباباوخاله عصمت آرمینوبردن وواکسنشوزدن.خوشحال بودم که بعداین تا۶سالگی واکسن نداره.بعدزدن واکسن گوشتای نذری امام حسین روازقصابی گرفتیم وبابرنج سایرمخلفاتش به آشپزخونه تحویل دادیم تابه رسم سالای گذشته که خونواده من روز۸محرم غذای نذری بین فقراوپرورشگاهاتقسیم میکنن،برامون غذابپزه.آرمین روهم تموم مدت روپام تکون میدادم.براناهارعموش دعوت کردکه قبول نکردم چون آرمین واکسن زده بود وبراشب اصرارکردن وبابای آرمین قبول کرد.شام رواونجابودیم وبرگشتیم خونه مامانم.دیدم برخلاف شبای گذشته که غزل روبراخواب به خونه داداشم میبردن،خواهرم خونه مامان مونده وغزلوخوابوندیم واومدم کنارآرمین درازکشیدم.ساعت۱۲شب بود.باخودم گفتم چرابااین همه خستگی خوابم نمیبره که یه صدای ضعیفی ازآرمین شنیدم وتانگاش کردم شروع به تشنج کردوبدنش داغ بود.خدامیدونه به من چی گذشت.بافریادخواهرم روکه دانشجوی سال آخرپزشکیه روصداکردم واومدوآرمینوبه پهلوی چپ درازکشوند.به آمبولانس زنگ زدم ولی تااون موقع بابای آرمین وشوهرخواهرم باماشین آرمینوبرده بودن بیمارستان.ازخونه مامانم تابیمارستان راهی نیس.همه ش امام حسین وحضرت ابوالفضل روقسم میدادم که چیزیش نشه.تاآمبولانس اومدمن وخواهرم باآمبولانس رفتیم بیمارستان.اونجاشرایطش استیبل شده بودوگریه میکردوترسیده بود.اونشب توبیمارستان موندیم وفردامرخص شدیم.اونروزتقریباخوب بودولی صبح فرداشروع به استفراغ کردوتب داشت وباشک به مننژیت متاثره ازواکسنmmrدوباره بستری شدیم.هردوخواهرم وخانم داداشم که پزشکن بااساتیدمختلفی مشورت کردن وهمگی متفق القول بودن که بایدlpبشه یعنی ازمایع مغزی نخاعی نمونه گیری بشه تامننژیت ثابت یاردبشه.خدامیدونه اونروزکه عاشورابودروچقدگریه کردم ،خدایادل هیچ مامانی غصه دارونگران نباشه.خواهرم هم به خواست من زمان lpاونجابودولی هرچی آرامبخش به آرمین زدن که بخوابه نخوابیدودرحال هوشیاری ازش نمونه گرفتن.من که ازناراحتی مثل دیوونه هابودم.ولی خداروشکرجواب آزمایش ،مننژیت روردکردوفرداش مرخص شدیم و
برای سلامتی آرمین یه گوسفندقربونی کردیم.درحالی که اسهال واستفراغش هنوزهم ادامه داره.الان سه روزه برگشتم مشهدومامانم آرمانوباخودش برده سمنان تاتواین فرصت آخرتعطیلات ،حال وهواش عوض بشه. چندروزازاون روزای بدمیگذره احساس میکنم که ازدرون پاشیدم وحس وحال هیچ کاری ندارم.هرلحظه فک میکنم آرمین تب داره والان تشنج میکنه.امیدوارم زمان حالموبهترکنه....
برای سلامتی آرمین یه گوسفندقربونی کردیم.درحالی که اسهال واستفراغش هنوزهم ادامه داره.الان سه روزه برگشتم مشهدومامانم آرمانوباخودش برده سمنان تاتواین فرصت آخرتعطیلات ،حال وهواش عوض بشه. چندروزازاون روزای بدمیگذره احساس میکنم که ازدرون پاشیدم وحس وحال هیچ کاری ندارم.هرلحظه فک میکنم آرمین تب داره والان تشنج میکنه.امیدوارم زمان حالموبهترکنه....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی