مامان بزرگ درمکه
ساعت ۴صبح بابایی رفت ماموریت وآرمانم باخودش برد.کل روزروباآرمینی تنهابودیم.کلی باهم خوابیدیم وکیف کردیم😀به مامان زنگ زدم ودیدم گوشیشون زنگ خورد.باورم نمیشدکه صداشون رومیشنوم.خ خ خوشحال شدم.الان خیلی شارژم.مامان بزرگ دیروزتومسجدشجره محرم شده بودن ورفته بودن مکه واعمال عمره تمتع تمام شده بودوتازمان ایام حج تمتع ،دیگه اعمال خاصی ندارن.دم درهتل مکه شون باگل به استقبالشون اومده بودن وباگفته های مامان،ترس ماازبدرفتاری سعودیاباایرانیاتموم شد😄.آرمین هم امروزکلی مشق نوشت(عاشق تخته وماژیک وایت برده).اینم عکساش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی