منتظرحاجی
دیروزاومدم خونه مامان وحسین امروزصبح برگشت مشهد.سالگردازدواجمونم بودوتنهابودم.امیرمحسن پسرخواهرم هم اومده پیش ماکه شب نترسیم.جالبه که خودشم میترسه بامن شب وخونه مامان باشه.خونه مامان ویلاییه والان که همه شون خوابیدن،خودمم میترسم.ازاون دزده که دوباراومده.مامانمم دوشنبه انشاالله میاد.دیگه چیزی نمونده.باز یاد دزده افتادم.میترسم بخوابم،ازبیدارموندنم میترسم.خخخخ دبیرستانی که بودم باخواهرکوچیک وداداشم خ تنهاخوابیدم واصنم نمیترسیدم ولی حالابرعکس.ایشالله خوابم ببره ودزدم نیاد. عکس آرمین که سرشوبعدحموم بانوشابه شسته(جدیداهرچی تولیوان باشه به موهاش میزنه که لابدحالت بگیره🤣)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی