قرنطینه درخونه مامان بزرگ
به خاطرکرونا،مدت زیادی خونه مامانم بودیم والبته هستیم.درختهای حیاط خونه مامان به طرزعجیبی رشدکردن وحیاطو مثل باغ کردن.غیرازقشنگی وطراوتش،مشکل بزرگی هست واونم جک وجونورای زیادیه که پیداشون شده.والبته ترسناکترینشم آخوندکه که من ازبچگی خ ازش میترسیدم وتموم مدتی که توحیاطم مواظب زمین وآسمون هستم که سراغم نیان😄جالبه که مامان پیشنهاددادن که درخت جدیدبکارن ومن گفتم همینشم زیاده.
واماامروزاولین خوشه انگورحیاط رسیده بودومامان برابچه هاچیدش وبراآرمان خ جالب بودومنوبه زمان های قدیم برد.
وقتی بچه بودم یه هفته آخرخردادویه هفته آخرشهریوربه مهمویی روستای آباواجدادی میرفتیم وگاهی سری به باغاتمون میزدیم وچیدن میوه هاازدرخت وشستنش تونهرآبی که ازوسط باغ میگذشت،وبازی وگشت وگذارتواون سایه های دلچسب،لذتی وصف نشدنی داشت.
انگورمذکور
حیاط خونه مامان
واماامروزاولین خوشه انگورحیاط رسیده بودومامان برابچه هاچیدش وبراآرمان خ جالب بودومنوبه زمان های قدیم برد.
وقتی بچه بودم یه هفته آخرخردادویه هفته آخرشهریوربه مهمویی روستای آباواجدادی میرفتیم وگاهی سری به باغاتمون میزدیم وچیدن میوه هاازدرخت وشستنش تونهرآبی که ازوسط باغ میگذشت،وبازی وگشت وگذارتواون سایه های دلچسب،لذتی وصف نشدنی داشت.
انگورمذکور
حیاط خونه مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی