شب ازهجوم خیالت نمی بردخوابم...
دلم خواست امشب روبه یادشمابنویسم آقاجونم🖤 آرمان خوابیده وآرمین بیداره وداره توتبلت کارتون نگاه میکنه وهرازگاهی ازم میپرسه مامان تونایارتی(ناراحتی)؟ نمیدونم چطوریدفعه چهره نازنینتون رووقتی وضومیگرفتین تجسم کردم واشکام چیکه چیکه روی بالشم ریخت. توذهنم قیافه تون رو،صدای گرمتون رو،لباساتون وهزارچیزدیگه رو مرورکردم. غذاهایی که دوست داشتین،سفرامون رو وووو.... بازم آهنگ سوغاتی هایده رومثل همیشه به یادتون گوش کردم وگریه کردم.این آهنگش عجیب حال دل منه. چقدردلم تنگ شده وگاهی اینطور با هجوم خیال وخاطره ،زیرورومیشم. آقاجونم،امیدوارم دل نازنینتون ازمن راضی باشه وتواین شب عزیزعرفه،همنشین امام حسین باشین. ...
نویسنده :
طاهره
2:46