روزهای کرونایی
چهارم اسفند مامانم وبابایی آرمینوبردن دکترکه هردوگوشش عفونت کرده بودودکتریه سفتری اکسون داد.ولی هیچ بیمارستانی قبول نکردکه بزندش.همه یامیگفتن تختمون روبرانیم ساعت اشغال نمیکنیم،یامیگفتن مریض مشکوک کرونایی داریم.خواهرم که اینترن بیمارستان امام رضاست هم وقتی واسطه شد،یکدفعه پرستارای آمبولانس یه مریض مشکوکوبااون لباسای فضایی آوردن که آرمینوبه همین خاطرازماشینم پیاده نکرده بودن.یعنی تومشهدبه این بزرگی نتونستم آمپول آرمینوبزنیم وشبونه راهی بیرجندشدیم.هم اینکه مدرسه هاتعطیل شده وهم اینکه توبیرجندهمه آشناهستن وخواهرم پزشک رادیولوژیست تمام وقت بیمارستانه.ساعت۶ صبح رسیدیم وبعدمقاومت شدیدآرمین که باعث شده بودچنددفعه رگش خراب بشه،آمپولشوزدن.مابه خاطرکرونااینجامیمونیم ولی حسین به خاطراینکه قسمت اداری دانشگاه هاتعطیل نشده،برمیگرده مشهد.امیدوارم عزیزانم وهمه مردم ازشراین بیماری درامان باشن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی