آرمانآرمان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
آرمینآرمین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

❤آرمان وآرمین❤

آرمان وآرمینم داشتن شمایعنی تمام خوشبختی

Armin and night terrors

آرمینی کوچولوبیشترازیه ماهه که دچار night  terrors  شده  وهرکاری  میکنم اصلابهترنمیشه. تاصبح بیدارمیمونه وسعی میکنه خوابش نبره. وقتی هم میخوابه،روزازنو و روزی ازنو به تازگی یکی ازدندوناشم دردمیکنه ودکترگفته فقط بابیهوشی برااین سن میشه کارکردچون بچه تواین سن، اصن همکاری نمیکنه خداخودش کمکمون کنه
11 اسفند 1399

مارابه سخت جانی خود این گمان نبود🖤

پنجم اسفند،دهمین سالگرددرگذشت پدرنازنینم🖤 ۳۶۵۰روزبدون تو،۱۰سال تحویل بدون تو،ده ماه رمضان،۱۰شب یلدا،۱۰عیدفطر،۱۰سااال بدون تو چطوراین همه روزرابدون تو تاب آورده ام؟؟ تورفتی ومن مانده ام که باز بایدتمام عمر،توراآرزوکنم
5 اسفند 1399

مشهدبدون عصی

صبح زودبه سمت مشهدحرکت کردیم وتموم راه چشمای آرمان پراشک بود(چون تاحالاعصی مشهدبودوازامروزدیگه نیست) کلاامروزغذانخورده ومیگه سیرم. خودمم چنددفعه جوری که آرمان نفهمه گریه کردم واصن حال خوشی ندارم وناراحتی آرمان هم غصه هاموزیادترمیکنه . مشهدبدون عصی ازاون چیزی که فکرشومیکردمم، خ بدتره. بی نهایت دلتنگم.دلتنگِ دلتنگِ دلتنگ😔
2 اسفند 1399

رتبه ممتازآرمان

امروزمراسم تقدیروتشکرازدانش آموزان ممتازمدرسه آرمان بود. ماقاین بودیم وباباهم که مشهدبودجلسه مهمی داشت وبه جای ما،راننده دانشکده بابادرمراسم شرکت کردوجایزه وتقدیرنامه ی آرمان روتحویل گرفت🙃 باخودم گفتم معلمش راجع به ماچی فکرمیکنه که حتی تامدرسه نرفتیم😁 واین بازی جایزه ش بود دوستت دارم آرمانی جونم،پسردست ودلبازومهربونم❤❤ شادوسلامت باشی پسرکم ...
27 بهمن 1399

اسباب کشی

۱۶بهمن عصی وسایلشوازمشهدبه قاین بردتاطرحشوشروع کنه. من وآرمان وآرمین وعصی ومامان هم باماشین حسن آقااومدیم . اون شب کارگراوسایلوبردن داخل خونه وفرداباعصی وحسن اقاتاحدودی چیدیمش. اینم قهوه ترک محبوبم که خستگی رومیشوره هنوزبرنگشتم مشهدوانگارازمشهدبدون عصی واز تنهایی واهمه دارم. عصی همراه خوشیا وتفریحاوخریدام ومریضیاوناراحتیام وتموم لحظه هام بود. قبل از تولدآرمین وغزل که فرصت بیشتری داشتیم کلی باهم میرفتیم خیابون احمدآبادوراهنمایی واسه خرید.بعدشم گاهی سینما. ولی بعدتولدکوچولوها سرمون شلوغ شدوفرصت خ کمتری داشتیم ولی خونه همدیگه خ زیادمیرفتیم. ولی حالاتنهاشدم،خ تنها😔 خداخودش تنهام نزاره ...
24 بهمن 1399

آه ازغمی که تازه شودباغمی دگر🖤🖤

امشب خبردرگذشت علی انصاریان روشنیدم😔 هنوزدرگذشت میناوندروباورنکرده بودیم.بااین که اصلااهل فوتبال نیستم،ولی هردوی اینها،ستاره های فوتبال زمان نوجوونی مابودن وانگاربخشی ازخاطرات خوب گذشته😔 بارفتن هرکدوم ازآدمایی که  بخشی از گذشته م بودن،انگاربخشی اززندگی وخاطراتمو، ازدست میدم. جداازاینکه به عنوان یک همنوع ویه هموطن ویک انسان ،ازفوت هردونفرشون به شدت متاثرومتاسف شدم 🖤🖤 خدابه خونواده هاشون صبرواجرعنایت کنه وروح هردونفرشون روقرین رحمت وآرامش وآمرزش قراربده انشاالله🤲 بشارتی به من ازکاروان بیار ای عشق همیشه رفتن ورفتن،ازآمدن چه خبر؟؟؟ا😔
16 بهمن 1399

روزمادر

روزمادربه همه مامانای عزیزوهمه مامانای گل نی نی وبلاگ مبارک❤ عصی عزیزمم زحمت کشیدواین کیکو خریدکه خیلی خوشمزه بودوبرام سفارش یه کیف چرم دست دوزدادکه هنوزآماده نشده(عصی روزمادرازطرف غزل برام کادومیخره😘 وحسن آقاوحسین هم هرکدوم کلی شیرینی خریده بودن که خ زیادبودوبراهمسایه هاهم بردم. این تابلوفرشم به نیت روززن،خودم براخودم چندروزقبل خودم باعصی رفتم و خریدم (البته باکارت حسین وازطرف اون)😉 به نظرحسین خ قشنگ نبود ولی روزمنه و به نظرخودم که خ قشنگه😍 ...
16 بهمن 1399